آقا فقط برای من جا نبود...
22 آبان 1395 توسط فاطمه توحیدی
کاش می شد بنویسم که حلالم بکنید
ننویسم رفقا فکر به حالم بکنید
همه رفتند و من از هجر تو هق هق کردم
به خدا حضرت ارباب ز غم دق کردم
کاش همراه تمام رفقا می رفتم
پا برهنه زنجف کرببلا می رفتم
خستگی در وسط راه چ لذت دارد
زائرت در نظر فاطمه عزت دارد
عاشق آن است که اسپند در آتش باشد
هر بلایی رسد از یار دچارش باشد
از ازل با نفس عشق که بیدار شدیم
ما به بین الحرمین تو گرفتار شدیم